-همجا ساکته و ترسناک ولی باورم نمیشه من عادت کردم. اسم من کارل انتزمونه و از دیدن شما خوشحالم.روزی آفتابی و زیبا بود


اونم برای اولین بار در سرزمین گم شوده.کارل کنار پنجره نشسته بود و داشت کتاب میخواند.که میتسا وارد اتاقش شود و کتابش رو ازش گرفت.-باز چیکارم داری خواهر کوچولو؟.


-به من نگو خواهر کوچولو من میدونم که برادرم نیستی حرف بزن همین الان.بعد کریستال جادویی خودش رو برداشت و به سمت کارل


-باشه من کای ادلایت پسر ارشد کویین سرگتی و امپراتور آینده سرزمین افیدیا هستم.-میدونستم .بعد ریمون به انجا آ مد


و وقتی دید که میتسا با کریستال جادویی قصد جان کای رو داره .-میتسا! چطور جرعت کردی که به برادرد دست بلند ی؟-ولی پدر او از خانواده ادلایته


-چرت نگو میدونی که عالیس مادر دومتون دروغ نمیده.و بعد میتسا از اتاق کای بیرون رفت کای کمی نگران شود به اتاق عالیس رفت.


-خانم میشه یک سوعالی بپرسم.-هر جور که راحتی.-افسانه گل رز هنوز زنده است؟.-قدرت های شیطانی نشانه ای زنده از او پیدا نکرده


ولی ریمون داشت درباره او حرف میزد و این یعنی که اون شاید زنده باشه.اینو پرسیدی چون که تو این ماجرا دست اوردبی مگه نه؟


-اون بخاطر من نبود.و بعد کای از اتاق عالیس فرار کرد و همینطور از قصر هم بیرون رفت.که یک دفعه زمین خورد.


در همین حال مونده بود که یک مرد او را پیدا کرد و به خانه خود بورد.-تو کی هستی؟.-یک دوست نگران نباش.بعد ان مرد نشانه قلب کریستالی پشت موچ دست کای رو دید


-پس تو کای الایت هستی خواهر ایرس ادلایت مگه نه؟.تتو از کجا فهمیدی؟


داستان لاو ستار قسمت اول

داستان قشق ابدی من و تو قسمت1

عکس جدید شخصی های داستان های فرشته تاریک و عشق ابدی من و تو

خلاصه داستان عشق ابدی من و تو

خبر از داستان فرشته تاریک

داستان فرشته ای که انسان شود قسمت13

داستان فرشته ای که انسان شود قسمت12

کای ,یک ,میتسا ,رو ,تو ,عالیس ,که میتسا ,و به ,اتاق عالیس ,کای رو ,که یک

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زندگی با کلمه‌ها شب چراغ tajhizatdandan نمای خشک بيمه پارسيان انديشه شهريار علي عيسوند کد 501190 مهاجرت به خارج از کشور معماری فروشگاه مهرداد عاشقانه های شراره سایت چچلاس فایل